شهریورانه
و به این پنجره خورشید طلوع خواهد کرد بوته ی خاطر آن یار گلی خواهد داد یار باز تو را خواهد خواند و تو خواهی فهمید که به آغاز سفر نزدیکی کوله بارت بردار دست تنهایی خود را تو بگیر و از آیینه بپرس منزل روشن خورشید کجاست . . . ناهید نوشت : شهریور امسال با باران عشق خداوند شروع شد چه شادمانه و مستانه می بارد . دلم میخواهد به زیر باران بروم و دستانم را باز کنم تا بارش سخاوتمندانه اش مرا خیس کند .به این فکر میکنم که چه بی توقع می بارد , فقیر و غنی برایش فرقی ندارد برسر همه می بارد ، گاهی آرام و گاهی تند و اگر باران نبود به راستی چه میشد ؟ زمین برکتش را از چه چیزی میگرفت ؟ گلها چطور می توانستند...
نویسنده :
ناهید
18:30